Saturday, November 21, 2009

دلتنگي

پنج شنبه صبح مهر بانو رفت . همش وبلاگش و چك مي كردم ببينم چه خبر ازش .پدر سوخته يه پستي هم نوشته بود رفته بود كه دلم آشوب شد تا خوندمش ،پيغامشم بسته بود كه لااقل يه چيزي بنويسم دلم و يه كم باد بزنم .
راستش ديگه خيلي تنها شدم .فكر كرده فقط خودش تنها شده منم تنها شدم اما مال اون پيداست مال من نه البته خوب تنهايي اون با من فرق داره اما.
براش بهترينها رو آرزو كردم بماند كه اين خيل عظيمي كه مي شناسنش همه همين و براش مي خوان .خيلي جالبه برام اين همه ادمي و كه مي شناسه و اين همه انر ژي كه به همه داده كه اينقدر تاثير گذاشته كه تحويلدارمون پاشه به خاطرش بره فرودگاه پير مرد.
پيش خودم فكر كردم چه خوب خوش به حالش مصداق حرف مامانم شد كه هميشه مي گفت :تو چنان زي كه روي برهي نه چنان زي كه روي برهند .ديدم همينطوريه براي مهربانو .اما وقتي فكر مي كنم ميبينم چه روزگاري داشتم خودم قبل از كلاسهاي تي اي با ادمهاي دور و برم كه هميشه از نفس افتاده بودم و هميشه بدهكار همه و الان چه ارامشي دارم و البته بدون بدهي خيلي بيشتر احساس رضايت از خودم مي كنم .ديدم دلم نمي خواد اندازه اون پيش آدمهاي زياد محبوب باشم همون آدمهاي انگت شمار دور و برم برام جالبترن و اينطوري انرژي بيشتري هم دريافت مي كنن.خودمم همينطور .چقدر تغيير كردم و اين حالت خودم و بيشتر دوست دارم جدا دست استادم سيفي درد نكنه انشاالله هر جا هست خوش باشه خيلي در زندگي من تاپير گذاشت با اصول تي اي .
راستي فقط ما ايرانيها اينقدر قدر ناشناسيم و طلبكاريم  يا ناسپاسي خصلت همه آدمهاست ؟ فكر كنم اينهم از جمله فضايل اخلاقي رشد يافته اين روزهاي جامعه ماست كه هر چه بيشتر ما ها رو از هم جدا كرده .چي باعث شده ما اينقدر غر غر و  و طلبكار بشيم ؟ علت تاريخي داره ؟ نمي دونم هر چي هست سطح رضايت از زندگيمون و خيلي كم كرده كه شروع خيلي ناراحتيهاست تو جامعه مون

2 comments:

Anonymous said...

هیچ وقت هیچ جا قدر داشته هام رو ندونستم- بعد از این هم نخواهم دانست- کاش این اشکها تموم می شدند- کاش بک روز پا میشدم و دیگر از گذشته چیزی یادم نمی ماند- باورم نمی شه که چه کرده ام با خودم- خدایا صبرم بده

Anonymous said...

Salam azizam, hamash be in ja sar mizanam chera neminevisi, delam barat ye zarre shode. Kheili delam tangetoone, key miaei?