Thursday, October 22, 2009

کار کردن من

اون روزها که بچه بودم یه بار مامانم بهم گفت زن باید استقلال مالی داشته باشه و مستقل باشه .این برای من شد یه هدف.یادمه عمو حسن یه کامپوتر آورده بود خونه از اون مدل کیسهای خوابیده شاید من کلاس چهارم یا پنجم بودم توی اتاقشون بود روش مشماع بود و طوری در موردش حرف می زدن انگار خیلی مهمه اونشب که اون و دیدم تصمیم گرفتم بتونم یاد بگیرم باهاش کار کنم و آدم مهمی بشم و این شد که الان اینجام یه مهندس کامپیوتر.همیشه می خواستم ثابت کنم زنها با مردها هیچ فرقی ندارن و حتی .توانا ترن از روزی که یادم میاد تلاش کردم و تلاش تا به همه اون رویاهای بچگیم رسیدم من یه کاری دارم که می تونم پا به پای مردها کار کنم نظر بدم و پول در بیارم مستقل باشم و نه تنها از کامپیوتر که از آخرین تکنولوژی ها استفاده کنم اما اینجایی که هستم جایی که همیشه تو رویاهام بوده من وراضی نمی کنه .به این اعتقاد دارم که امروز من نتیجه کارها و زحمتهایی که این چند سال گذشته انجام دادم امروز کاملا از پا افتادم چرا که توی این جامعه ما ،رسیدن به این جایی که الان هستم به عنوان یه زن یعنی ده برابر یه مرد تلاش کردن تا نصف یه مرد قبولت داشته باشن اما دیگه اصلا برام مهم نیست به نظرم زن بودن خیلی قشنگتره دوست دارم زن باشم توی خونه بمونم ومادری کنم وبزرگترشدن بچه هامو که همش نگرانم که نمی تونم ببینم ببینم.مثل یه زن به خودم برسم و نوازش بگیرم و کودک درونم بتونه از اون زیر میرای بالغ و والدم که قایمش کردم یکمی سرش و بیرون بیاره ونفسی تازه کنه  . خلاف جریان آب شنا کردن یعنی خلاف طبیعت عمل کردن ادم و از پا میندازه و نه تنها خودت و بلکه اطرافیانتم نمیتونه راضی کنه .زن بودن یعنی بتونی خودت و خوشگل کنی که من نمی تونم زن بودن یعنی تا 11 صبح تو رختخواب بودن و بعدم کلاس ماساژ و رقص رفتن .یعنی هفته ای چند ساعت توی آرایشگاه بودن .زن بودن یعنی شب آماده بودن برای یه رابطه خوب سر حال و با برنامه ریزی . زن بودن یعنی تکیه کردن همونی که همه مردا ازت انتظار دارن ،زن بودن یعنی تکیه بدی عقب و بشینی یکی دیگه تصمیم بگیره  و عواقبشم دامن گیر تو نشه و اضطراب انتخاب غلط و نداشته باشی ،زن بودن یعنی ناز کردن ،یعنی خودت و لوس کردن و همه اینها یعنی نوازش ،کاری که همه مردها از انجامش حس من خوب هستم و بدرد می خورم می کنن و حال تو رو هم خوب می کنه.آره امروز به این نتیجه رسیدم که خلاف سرشتم حرکت کردم و راه پشت سرم هم خیلی خرابه اما تصمیم دارم کم کم برگردم اما شاید وقتی دیگر.

No comments: